(( اسطورههای هدف، اسطورههای الگو))
آیا تا حالا آرزو کردهاید بهجای شخص دیگری باشید؟ مثلا بهجای یک قهرمان ورزشی بین المللی؛ یا یکی از شخصیتهای ماندگار سیاسی؛ و یا شاید آرزو داشتید که ایکاش بهجای یکی از ثروتمندان موفق در دنیای نتورک مارکتینگ بودید.
آرزو و رویا، نیروی محرک ما در فعالیتهای مهم و تصمیمات سرنوشت ساز زندگیمان است. اما باید به این موضوع توجه داشته باشیم که این نیرو و انرژی باید از منبع درست و منطقی سرچشمه گرفته باشد تا بتواند ما را در جهت صحیح هدایت کند.
در حالی که مشغول فکر کردن و خلق کلمات این مقاله هستم، خیلی دوست داشتم بدانم در ذهن خوانندگانم چه می گذرد. آیا شما هم به اندازه من بین کلمه “هدف” و “الگو” تفاوت قایل میشوید؟
بیایید بیشتر به این دو کلمه فکر کنیم. در اینجا آگر مایل هستید، کمی از قدرت تجسممان استفاده کنیم. شاید بهتر است هر کدام از ما، یکی از قهرمانانمان را در زمینه مورد علاقه خودمان در نظر بگیریم. حالا یک سوال مطرح می شود.
آیا من میتوانم یک انسان موفق را در نظر بگیرم و به او به عنوان یک هدف نگاه کنم؟
وقتی من از هدف شخصی خودم صحبت میکنم ، یک جایگاه مشخص را نشانه گرفتهام که رسیدن به آن جایگاه برایم دارای اهمیت است. آما آیا میتوانم به یکی از قهرمانانی که در آن جایگاه قرار گرفته، تبدیل شوم؟
با کمال احترامی که برای پاسخهای مثبت به این سوال قایل هستم، اما باید به شما بگویم که در ازای پاسخ مثبت به این سوال، یک شرط مطرح میشود؛ من برای تبدیل شدن به شخص مورد نظرم، باید بتوانم از هر نظر، یک “کپی برابر اصل” از قهرمانی باشم که به عنوان هدف در نظر گرفتهام. نظر شما را نمیدانم اما به نظر خودم این شرط، غیرممکن است. ما انسانها تفاوتهای زیادی با یکدیگر داریم و هیچ وقت نمیتوانیم خودمان را به طور کامل در جایگاه شخص دیگری در نظر بگیریم.
بنابراین آیا قهرمان ما فقط یک نکته انحرافی محسوب میشود؟
احتمالا شما هم با من بر سر این موضوع توافق دارید که نباید به همین راحتی اسطوره های دوست داشتنیمان را کنار بگذاریم.
البته که نه؛ فقط کافیست برای تعیین هدف یا اهدافمان دقیقتر عمل کنیم. ما قبل از انتخاب یک هدف اساسی، ابتدا باید به خودشناسی رسیده باشیم. این بدان معناست که شاید هدفی که دوست صمیمی من به روش درست انتخاب کرده است، برای من انتخاب مناسبی نباشد. این همان تاثیر مهم خودشناسی در پروسه تعیین اهداف مان است. اما همانطور که اشاره کردم به هیچ وجه قرار نیست اسطورههای واقعی داستانمان را کنار بگذاریم؛ بلکه بعد از تعیین اهداف درست در زندگیمان، میتوانیم کسانی را که به آن اهداف دست پیدا کردهاند، به عنوان الگو قرار دهیم تا بتوانیم بر اساس آن الگو، دست به خلق یک موفقیت بزنیم. درست مثل خیاطی که طرح لباس مورد نظرش را در ذهنش میسازد و بعد با کمک الگوی مناسب، لباس زیبایی را از یک پارچه خام، خلق میکند. بنابراین بهتر است از اسطورههایمان، هدف نسازیم بلکه از آنها الگوهایی بسازیم وسپس به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
اگر تا اینجا با بخشی از نظرات من موافق نبودهاید و البته از آن دسته مخالفین صبور هستید، با یک سوال دیگر بحث را ادامه میدهیم.
به نظر شما نتیجه مقایسه خودمان با قهرمانی که در ابتدای این مقاله، در ذهنمان مجسم کردیم، چیست؟
مقایسه، تا حد زیادی ناشی از این است که ما باز هم به قهرمانمان به عنوان یک هدف چشم دوختهایم. خیلی دوست دارم پاسخهای شما را هم در این زمینه بشنوم؛ اما راستش را بخواهید از نظر من نتیجه مقایسه در هر حالتی منفی خواهد بود. وقتی خودمان را با شخصیت دیگری مقایسه میکنیم، نتیجه از دو حالت خارج نیست؛ یا خودمان را بالاتر از او میبینیم که باعث ایجاد غرور میشود؛ و یا اینکه خودمان را پایینتر از او خواهیم یافت که باعث لطمه به احساس اعتماد به نفسمان خواهد شد. توجه به این موضوع ضروری هست که هرکدام از ما از نظر خصوصیات درونی و شرایط بیرونی کاملا منحصر به فرد هستیم. مقایسه دو شخص که هرکدام از نظر خصوصیات کلی و شرایط فردی و اجتماعی، منحصر به فرد هستند، کار بیهودهایست و نمیتوان توقع داشت که از این مقایسه، نتایج مثبت و مفیدی استخراج شود.
مقایسه خودمان با افرادی که در زمینه اهداف مان، به موفقیت دست پیدا کرده اند، به همان اندازهی ساختن هدف از اسطورههایمان، بی فایده است.
ساختن الگو از اسطورهها، بهترین و مفیدترین نوع استفاده از آنهاست.
ذهن انسان از همان دوران کودکی تخصص خارق العادهای در الگوبرداری از دیگران دارد. بنابراین باید قدر این توانایی ذهنیمان را بدانیم. به یقین میتوان گفت: اشخاصی که در زمینههای مورد علاقهی ما به موفقیتهای چشمگیر دست پیدا کردهاند، میتوانند الگوهای مفیدی برای پلن برنامهریزی ما در آن زمینهها باشند. مهارتهای این افراد در برخورد با شکستها وموانع مختلف میتواند به ما کمک کند تا الگوی مناسب و منحصر به فرد خودمان را در ذهنمان تصویرسازی کنیم. به این ترتیب نیاز کمتری به انجام پروسهی پرهزینهی آزمون و خطا پیدا خواهیم کرد.
بنابراین نهتنها نباید به شخص قهرمانمان به عنوان هدف نگاه کنیم بلکه باید در حین الگوبرداری صحیح از اسطورههایمان مراقب بخش ناخودآگاه ذهنمان هم باشیم تا به دام مقایسه گرفتار نشویم.
در پایان این مقاله کوتاه، خوشحال میشوم بتوانم نظرات و انتقادات شما خوانندگان محترم را هم دریافت کنم.